اگرچه بهنظر اکثر این مسائل از نوع نگاه مسئولان و دستاندرکاران به این حوزه نشأت میگیرد. از یک سو ماجرا خیلی ساده و آسان مینماید و در لایه سیاستگذاری کأنه مشکل چندانی وجود ندارد اما از دیگر سو وقتی وارد حوزه عملیاتی کار میشویم نارساییها خودش را نشان میدهد.
در همین راستا نشست هماندیشی درباره «سند توسعه هفتم در بحث زن و خانواده» از سوی مرکز مطالعات زن و خانواده برگزار شد که متخصصان در حوزه زن و خانواده، به تبادل نظر پرداختند. یکی از مدعوین این نشست، «دکتر مریم اردبیلی»، پزشک، دکترای آیندهپژوهی و مادر پنج فرزند است که مطالبی را به شرح زیر ارائه نمودند.
مبحث «توسعهیافتگی» چقدر موردنیاز جامعه امروز است؟
مسئله «توسعهیافتگی» ما؛ بهشدت زیر سؤال است. نظریاتی که مبتنی بر پیشرفت - که کمی بهترشدن همه چیز است - سابقاً مفروض فضای مدرن بوده است. یعنی به نظر میرسید نقطههای مشخصی وجود دارد و همه میخواهند یک نخی از خودشان به آن قله بکشند و هر پنج سال، به آن نزدیک بشوند. این مفروض زیر سؤال است. اولاً برنامههای توسعه پنجساله شبیه مدل ما، فقط مربوط به کشورهای درحالتوسعه است.
کشورهای پیشتاز و پیشکسوت این وضعیت را ندارند. برای پیشرفت چند مدل داریم یک مدل پیشرفت آن است که بهتر و بهتر میشویم. مدل دیگر، مدلهای چرخهای است. در حوزه زنان مدل چرخهای زیاد دیدهایم که تقریباً یک نمودار سینوسی است که هر هشت سال، یکدفعه مشارکت زنان اولویت پیدا میکند و بعد خانواده و نقش خانوادگی زن و مشارکت اجتماعی زن مهم میشود. یک سؤال جدی مطرح است؛ آیا ما الگوی خیلی موفقی در برنامههای توسعه داشتهایم؟ این ۶ برنامه توسعه که داشتیم ما را خیلی جلوتر برده است؟ یا باید مدل برنامهریزی را در کشور متحول کنیم؟ پژوهشی انجام شده است که در بهترین شرایط ۶ برنامه قبلی، به ۳۰ درصد اهدافش رسیده است. تازه آن ۳۰ درصد از آن جنس اهدافی بوده که احتمالاً اگر این برنامهها هم نبود به آن میرسیدیم. اقتضای کاری دستگاهها و مجموعهها بوده و جلو میرفته است. حال این را مقایسه کنیم با سند ۲۰۳۰ که وقتی اسمش میآید تن و بدن همه ما میلرزد که صرفاً ۱۷ اصل است.
مدل مرسوم برنامهریزی پنجساله امکان ندارد ما را به جایی برساند. مقصد ما گویا چنین برنامههایی نیست و اگر هم بوده آن ۶ سند توسعه قبلی، ما را به آن مقصد نزدیک نکردند. پس باید بهطورجدی مدلش را عوض کنیم. بحث بعدی این است که برخی سیاستهای کلی داریم و گزارههایی است که باید مورد اولویت قرار بگیرد. اسم آنها اغلب در برنامهها میآید ولی اتفاقی برایش نمیافتد. مثلاً بحث «سبک زندگی اسلامی ایرانی» که همهجا پرتکرار است. اگر جستوجو کنید، میبینید در هر سندی، پر از سبک زندگی اسلامی ایرانی است. ولی الان کجاست و کدام شاخص و پیشران دست رویش گذاشته میشود.
در مدلهای غربی بهصورت خیلی مشخص «تعداد شاغلان زن، مدیر و باسواد زن، عمر امید به زندگی زنان» مطرح میشود. ما اینجا چه میگوییم؟ میگوییم مثلاً جایگاه خانواده، شأن و کرامت زن مهم است. برای اینها شاخصهای ملموس تعیین نمیکنیم که بگوییم اگر این چهار محور را پیش ببریم به این میرسیم. بنابراین، خود مدل سیاستهای کلی ما مهم است. اگر هم بگوییم سیاستهای کلی راهگشایی در تعیین وضعیت و اولویتها کرده است، مثلاً سیاستهای کلی جمعیت یا سیاستهای کلی قانونگذاری یا سیاستهای کلی خانواده. اما سیاستهای کلی زنان نداریم. مانیفستی که دقیقاً بخواهیم چه کار بکنیم در حوزه زنان از کجا به کجا برسیم، وجود ندارد و همیشه درگیر برداشتهای سلیقهای هستیم.
آیا سیاستگذاری کلان جامعه در بحث زن و خانواده، صحیح است؟
بحث سیاستهای کلی خانواده، موجب شده مجموعه سندهایی که در کشور از سندهای مربوط به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، تولید شده، بی روح باشد. شما اصلاً حس نمیکنید امروز اگر این سند تصویب شود، از فردا صبح یک اتفاقی بر مبنای آن شروع شود. بعضی سندها که در مردم حس بدی بر میانگیزند یا علیهشان تبلیغات منفی میشود، این حس را میدهد که اوضاع میخواهد بدتر از این بشود و یک تکان به جامعه میدهد که علیهاش گارد بگیرند. سالهاست ندیدیم یک سند منتشر بشود و همه ذوق زده بگویند از فردا صبح چه اتفاقاتی قرار است بیفتد. اینکه سیاستهای کلی زنان نداریم. الان میگوییم زنان، اما معلوم نیست ما میخواهیم حساس به جنسیت سیاستگذاری کنیم یا حساس به خانواده سیاستگذاری کنیم. به جنسیت در سیاستگذاری مان رسمیت دهیم؟ یا به خانواده در سیاستگذاری مان رسمیت میدهیم؟ اینها تکلیفش مشخص نیست.
انتظار اصلی از دستگاهها برای حل معضلات زنان چیست؟
جالب آنجاست؛ نهادهایی که میخواهند مسئله زنان را حل کنند، ببینید از چه جنسی هستند. از زنان در جامعه ما انتظار میرود عموماً مسائل زنان را حل بکنند یا به بالاترین جایگاه تصمیم سازی در قبال موضوع زنان برسند. بعد همین موجب میشود سطح مسئله زنان و اولویتش این میشود که فقط مسئله زنان را حل کنند؛ یعنی وقتی کنشگری زنان را فقط به حل مسئله زنان گره میزنیم و سطح نازلی برای هر دو اینها تعریف میشود، عملاً اتفاقی برایش نمیافتد و مسئله پیچیده تر میشود. از زنان انتظار میرود در جایگاه تصمیم گیری حرفی بزنند که مسئله زنان حل بشود، اما سطح جایگاه زنانه نازل در نظر گرفته میشود و دوباره این سیکل معیوب تکرار میشود. حتی راه حل درجه یکی که آن خانم در آن ساختار ارائه میدهد، خیلی برش کمی دارد.
جایگاه معاونت زنان ریاست جمهوری یا هر جای دیگر چیست؟
مشاور زنان در دستگاهها چه کاره هستند. از آنها انتظار میرود مسائل زنان آن دستگاه یا حداکثر مسائل زنان مخاطب آن دستگاه را حل بکنند. پس این مسئله برای دستگاه یک اولویت دست چندم است و جایگاه آن خانم دست چندم است و اولویتهای آن خانم در اولویتهای دسته دهم آن دستگاه میرود. فقط اینجاها استثناهایی داریم و یک موقع شخصیت کاریزمایی در این جایگاهها قرار میگیرد و خودش سهم تأثیر خودش را در سیستم بالا میبرد و بستگی به آن شخص فقط دارد و اتفاقی در سیستم نمیافتد. این سیکل معیوب است.
دستگاههای حلال مسئله ما، در حوزه زنان کداماند؟
حوزه زنان و خانواده ما کجا هستند. معاونت رئیس جمهوری و بعضی مشاوران دستگاهها، صرفاً در حد مشاور هستند. نمیخواهیم ساختار مستقل باشند، میخواهیم به شکل ماتریس در همه سیستم، اولویت مسئله زنان مأموریتش را طراحی و سیاستگذاری و رصد و پایش بکند به نتیجه برسد. مسئله آنها این بحث نیست. بعضی دستگاههای ما و حتی بعضی وزارتخانههای ما سهم مشاور بانوان در آنها در حد این است که هفته زن برگزار و هدیهها را تنظیم کنند. این جایگاه چگونه میتواند مسئله زنان را در جمهوری اسلامی تحت تأثیر قرار بدهد. خانواده اصلاً هیچ جایگاهی ندارد.
آیا بهنظر شما در حال حاضر در مسئله زن و خانواده به بن بست رسیدهایم؟
فکر نمیکنم در بن بست باشیم، این اتفاق میتواند بیفتد. بهنظر میرسد اکنون در این فضا باید تغییرات مهم گفتمانی اتفاق بیفتد، در حوزه زنان، آن کلیدواژههای اصلی و گرههای کلیدی را پیدا کرده و برآن تأکید کنیم. مثلاً اینکه اگر عقیده داریم زن مصرفی و خانواده مصرفی تبدیل بشود به زن و خانواده مولد، مولد اقتصاد، مولد فرهنگ؛ یعنی خانواده مولد بشود، در اقتضائات جدید این مولد شدنش را بازیابی بکند. آسیبشناسی کردیم دیدیم خانواده گسترده این چنین اقتضائاتی داشته است، ولی نمیتوانیم خانواده را به مدل زندگی سابقش برگردانیم. اما میتوانیم زن و خانواده را زمانی از «مسئله بودگی» در بیاوریم که کنشگر حل مسئله فرض بکنیم. اگر زن را کنشگر حل مسئله فرض بکنیم، باید از مسئله بودگی در بیاید. خانواده همینطور است. باید به خانواده رسمیت ببخشیم.
در بحث «خانواده محوری» چه باید کرد؟
اینکه میگوییم خانواده محوری و تعداد زیادی سیاست ذکرشود که مثلاً اولویت خانواده، کرامت خانواده، اصالت خانواده، اینها ما را به جایی نمیرساند. اگر برای تمام دستگاهها مأموریت تعیین کنیم؛ به رسمیت شناختن خانواده مهم است. اگر خانواده، واحد مالیاتی یا واحد تولید و کارآفرینی است؛ باید حق آموزش و پرورش داشته باشد، اگر بحث سلامت خودش و محیط پیرامونش مطرح است، باید به خانواده رسمیت داده بشود.
بهنظر میآید اگر بخواهیم «خانواده» ، در واقع محور حل مسئله قرار بگیرد، کنشگر حل مسئله باشد و به عنوان واحد حل مسئله در اجتماع قلمداد بشود، باید خیلی بیشتر از اینها به آن رسمیت داده بشود.
نگاه به مسئله زن چگونه باید باشد؟
اصلاً مسئله زنان چیست؟ تا وقتی زنان را به گونهای صورت بندی میکنیم که مسئلهای هستند که حل بشوند، این مسئله مدام بازتولید میشود. اما گاهی به ذهنمان میرسد که مغفول بگذاریم و هر وقت کمتر راجع به آن حرف بزنیم، کمتر بزرگ میشود، اینطور بهنظر میآید. وقتی «زنان و خانواده»به عنوان«مسئله» نه به عنوان «حلال مسئله» و نه «محور حل مسئله»باشند، این مسئله همینطور باقی میماند.
فرصتهای ویژهای در فضای آینده برای زن و خانواده وجود دارد. ما فقط تهدیدها را میبینیم و میخواهیم جلویش سد بشویم. با این نگاه فرصت محور، فرصتهای آینده زنان و خانواده را در برنامههایمان تأکید بکنیم، این اتفاق، بهصورت جهشی امکان پذیر میشود، وگرنه برنامهای که بخواهد ما را کمی بهتر بکند؛ احتمالاً بعد از سالها صرف هزینه و عمر و گرفتاریهایش، نه تنها ما را بهتر نکرده، احتمالاً کمی هم بدتر شدیم. اما فقط فرصتهای جهشزا و تحولآفرین است که امکان دارد ما را از سیکل معیوب جدا کند.
به سادگی تصمیم نگیریم و در فضایی که پیچیده است، برنامه باید چابک باشد و نسبت به فضای پیرامونیاش که تغییر کرده تغییر کند.
نظر شما